Search This Blog

پدر گناه کار

ماکسیم گورگی می نویسد: نادانی های آدم ها بیشتر از بدی های شان است.


همراه یک دوست به یکی از شفاخانه های دهلی رفته بودم اما با دلی پرازغصه برگشتم. یکی از هموطنان من پسرخرد سال خود را تحویل دکترجراح داده و خودش درکمال بی مسئولیتی، به دیدن اماکن باستانی حوزه ی «تاج محل» دراطراف دهلی رفته است. درغیاب او وضع بیمار ناگهان وخیم می شود وپزشکان درتلاش برای پیدا کردن این شخص، ناکام می مانند. درهند همه چیز به رؤیت کاغذ و امضا انجام می پذیرد. پزشکان شتاب زده به این هموطن سربه هوا زنگ می زنند تا عاجل سربالین بیمار حاضر شده و برگه ی رسمی شروع عملیات جراحی را امضاء کند. سرانجام از یافتن این آدم نگون بخت نا امید شده و پسرک پیش چشمان شان زنده گی را از دست میدهد.
گردشگر بی خیال ساختمان های سحارِ دوره ی مغل، وقتی برمی گردد، برایش خبرمی دهند که پسرش مرده است. پزشکان با خونسردی به شلاق ملامتش می کشند ولی دیگردیر شده است واین آقا، به هوش می آید که چه غلطی کرده است. پیکر مرده ی جگرگوشه را بار هواپیما میکند و پرواز به سوی کابل. من درذهن خود، وضع مادرشوریده حال پسرک را تصویر می کنم که برایم وحشتناک است. وقتی انسان مسئولیت به دنیا آوردن یک فرزند را به عهده می گیرند، دیگرهرنوع لاقیدی وحماقت های بشری که حیات وبهداشت کودک را به خطر بیاندازد، گناه کبیره و جنایت نا بخشودنی است.
اگر درافغانستان قانونی برای حراست ازانسان مرعی نیست؛ وجدان آدمی قانونی دارد که درخموشی برهر خاطی وابله سخت می گیرد. من از ته ی قلب می گویم که خدا از اعمال این مرد احمق نگذرد!