Search This Blog

به زنجیر خویشتن بسته هستیم

یافتن چیزی که درخودم می جنبد، کار خودم نیست؛ گرچه که کار دیگران و شاید کار هیچ پدیده ای ماوراء ذهنی نباشد.


روحم ازکالبد مفارقت کرده و روی سرم درچرخش است. من چقدر درفهم اسرار ناتوانم... این ناتوانی دیوانه ام می کند. حالا دیگرتوضیحی ندارم که من دنبال چه هستم؟!
وقتی به مردم هند می بینم، نا خود آگاه «آفرین» می گویم. همه از گل بامداد تا شامگاه مثل مورچه به بیرون می ریزند. عجب آن که نیرویی اسرارآمیزی باید این همه مخلوق را اداره وکنترول کند. هاجوج وماجوج اند.
درین جا اکثر مردم گیاه خوار اند و گوشت مصرف نمی کنند. اما هیچ مزیتی درآنان نیست. دنائتی خطرناک ودست آموز شده درپس پیشانی شان می غرد ولی با آهنگی نهادینه و ریشه دار. مردم هند پیچیده ترین مردم روی زمین اند. با افغان ها تفاوت ذاتی وماهیتی دارند. گاه به این ها می بینم سخنان شادروان صادق هدایت به ذهنم متبادر می شود که گفته بود:
انسانیت پیشرفت نخواهد كرد و آرام نخواهد گرفت و روی خوشبختی و آزادی و آشتی را نخواهد دید تا هنگامی كه گوشت خوار است .
اگرجانب خوشبختی یا نگون بختی را درگوشت خواری قیاس کنیم، یک میلیارد نفرهندی گیاه خوار دنبال اکسیرآرامش جان می کنند؛ برای خوشبختی به هرکاری تن می دهند وگاه دنبال بدبختی گام می زنند وزمانی هم پیشاپیش نگون بختی منزل می زنند. خوشبختی چیزی نیست که با شرط وشرایط منطقی میزان شود. به قول معروف « آنچه یافت می نشود» همان است.