تاریخ جنگ درتاریخ بشر، غارت مردمان دنیا تحت نام ماوراء این دنیاست.
ولید بن صالح از واقدی و او از ابن ابی سبره و او از مسور بن رفاعه نقل کرد که عمربن عبدالعزیز گفت: خراج سواد (١) در عهد عمر-خلیفه ی چهارم- یک صد هزار هزار درهم بود. چون حجاج بر سر کار آمد، این خراج به چهل هزار هزار درهم رسید.
ولید از واقدی و او از عبدالله بن عبدالعزیز و او از ایوب بن ابی امامة بن سهل بن حنیف و او از پدر خویش روایت کرد که عثمان بن حنیف پانصد هزار و پنجاه هزار «علج» را مهر بر گردن زد (٢) و خراج در زمان ولایت او به صد هزار هزار درهم رسید.
«فتوح البلدان، بلاذری، برگِ ٣٨۶»
(١). سواد نام منطقه یی بزرگ از ایران عهد ساسانی است که در حال حاضر تمامی بخشهای حاصلخیز عراق را در بر میگیرد. به روایت ابن خرداد (جغرافیدان معاصر بلاذری) ایرانیان سواد را «دل ایرانشهر» یعنی قلب کشور ایران مینامیدند و سواد مشتمل بر دوازده استان و شصت شهرستان بوده است. نامهای این استاﻧﻬا چنین بود: شاد پیروز (که اعراب آن را حلوان نامیدند)، شاد هرمز، شادقباد، بازیجان خسرو، شاد شاپور (که اعراب آن را کسکر نامیدند)، عال، شاد ﺑﻬمن، اردشیر بابکان، به زی ماسپان، ﺑﻬقباد بالا، ﺑﻬقباد میانه، ﺑﻬقباد پایین. طول سواد یکصد و بیست و پنج فرسنگ و عرض آن هشتاد فرسنگ بوده است. تیسفون پایتخت ایران نیز در سرزمین سواد قرار داشته است (ابن خرداد به: المسالک و الممالک).
(٢). در اوایل عصر اسلامی بر گردن اهل ذمه طنابی میبستند و محل گره آن را پلمب میکردند و علامتی بر آن پلمب نقش میشد و گاهی فقط طناب را با تکهای سرب یا فلز دیگر محکم میبستند. آن پلمب و نقش را خاتم و این عمل را ختم مینامیدند.
برخی اوقات به جای این کار روی دست اشخاص با آهن علامتی داغ میکردند. زنار بستن نیز کاری از همین گونه بوده است. سرخسی در مبسوط خود به چند فرمان اشاره کرده حاکی از اینکه اهل ذمه باید زنار بر میان بندند و بر گردنهایشان خاتم از سرب یا مس ﻧﻬاده شود و یا جرس بر گردن ببندند (مبسوط، جلد یکم).
گاهی عمل ختم یا علامت ﻧﻬادن بر روی دست را نسبت به برخی از صاحبان حرف به سبب اهمیت خاص مورد انجام میدادند. چنان که بلاذری نمونه یی از آن را در مورد ضرابان پول و نمونه دیگر را در مورد نگاهبانان ذکر کرده است. در یک مورد دیگر نیز گفته است که روی دست تازه مسلمانان یکی از نواحی قنسرین نام این شهر نقش شد.